سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات

قسمت اول : على و عصر او

چهارشنبه 86/12/1 7:57 عصر| احساسات ملی و مذهبی | دیدگاه

توطئه در دنیاى
اسلام    {نوشته  جرج جرداق  ترجمه : سید هادی خسرو شاهی}


با نظر کوتاهى به عناصر عام
تاریخ، و بررسى تاریخ سیاسى و اجتماعى، خواهید دید که مبارزه براى قدرت، سرچشمه
بسیارى از نیرنگها و توطئه ها بوده است.


                از روزگارى که جامعه ها و دولتها
تشکیل شده اند، هیچ چیزى مانند تمایل به کسب قدرت و سلطه، انسان را به توطئه
وادار نکرده است و در این نکته، در میان افراد، جمعیّتها، دولتها، احزاب و
قبیله ها در نمونه هاى مختلف فرقى وجود نداشته است; ملتهایى فداى مبارزه
شدید ریاست طلبى گردیده اند و در سایه طمع ریاست طلبان در خون
غلطیده اند. این مبارزه گاه به جایى رسیده که حتى یک ملت، از
قتل عام دسته جمعى وحشتناکى که حرص قدرت طلبى بهوجود آورده، بر
کنار نمانده است...


                البته توطئه ها و نبردهاى
سلطه طلبى، در میان جوامع پیشین بیشتر بوده است، زیرا عوامل قدرت طلبى
تا آنجا نیرومند بوده که مقاومت در برابر آنها را دشوار مى نموده است، و هر
کس که امیدى اندک براى کسب سلطه داشته حاضر بوده که حتى جان خود را در راه رسیدن
به آن از دست بدهد!


                چه آنکه زمامدارى در جوامع کهن بویژه آنها
که با روشهاى استبدادى اداره مى شدند، عبارت بود از بهرهورى از هرگونه نعمت و
رفاه، حکومت مطلقه، قدرت نامحدود، انتظار اطاعت کورکورانه، و انحصارطلبى در منافع
مادى که فقط افراد انگشت شمار به حساب هزارها و میلیونها انسان، از آنها
بهره مند مى شدند.

    

 

              زمامداران آن دوران، در انجام هر عملى
آزاد بودند و مسئولیتى در برابر هیچ کس نداشتند و گاه تا آنجا مقامشان بالا
مى رفته که «قدّیس» شمرده مى شدند! در حالى که آنها در پستى و
رذالت، کمتر از چهارپایان بوده اند... در راه وصول به «قدرت» و «حکومت»
توطئه هاى سیاسى صفحات تاریخ را سیاه کرده و خون ملتها را روان ساخته است تا
آنجا که ما مى توانیم تاریخ شاهان پیشین را چنین خلاصه کنیم:

                آمادگى براى نابود کردن نزدیکان مخالف،
تسلیم ساختن پادشاهان دور که در راه و روشهاى خود، دچار ناتوانى و سستى
شده اند و همچنین سرکوب مردمى که مى خواهند از زیر بار ظلم و خودسرى بیرون
آیند.

                بدیهى است که تاریخ این پادشاهان با چنین
وضعى که اشاره شد، فقط به داستان راهزنان پست فطرتى شباهت دارد که داراى هیچ
نوع ارزشى نیستند جز به همان مقدار که گرگهاى کثیف در شبهاى زمستان، هنگام
حمله به شکارهاى خود واجد آن اند!

                البته باید گفت که علاوه بر اینها، به
شهادت تاریخ، توطئه ها و مبارزات سیاسى دیگرى هم وجود داشته است که
انگیزه ها و علل آن به بازگرداندن آزادى هایى که توطئه پادشاهان آنها را
از بین برده، و یا به ریشه کن کردن انواع ظلم و بیدادگرى باز مى گردد.

                توطئه هاى سیاسى گاه فقط شر و فساد
است و گاه به دزدى شباهت دارد. این نوع توطئه هاى سیاسى ویژه آرزومندان قدرت
است که هدفى غیر از غرق شدن در نعمت زمامدارى ندارند، هرچند که وصول به آن،
همراه با نبردهاى خونین و کشتارهاى هولناک باشد...

                گاهى هم توطئه هاى سیاسى، براى جامعه
مفید است و شباهت تام به عملیات قهرمانى دارد.

                این نوع مبارزه ویژه افرادى است که
مى کوشند تا ریشه اسارت ملتها را نابود سازند و آزادیهایى را که پایمال شده و
ثروتهایى را که غارت گردیده، به صاحبان واقعى آنها بازگردانند. ریشه این نوع
مبارزات خود ملت ها هستند.

                با اینکه در توطئه هاى سیاسى،
بیشترین موارد متعلق به طاغوت هاست، و از جهت سنگدلى و خونریزى هم عمل آنها دردناکتر
بوده ولى تاریخ، چگونگى هر دو نوع مبارزه را دیده و ضبط کرده است.

***

تاریخ عرب نیز به سان تواریخ
دیگر ملتها، چگونگى توطئه هاى سیاسى را ضبط نموده است. از همان تاریخى که
جامعه عربى به وجود آمد، توطئه سیاسى هم شروع شده، اما بخشى از این مبارزات، صورت
خشونت آمیز و هولناکى به خود گرفته و گاهى روح انسانى در آن به
پایین ترین مرحله پستى و رذالت رسیده است...

                براى اینکه چهره اى از چگونگى
توطئه هاى رسوایى که در سرزمین هاى عربى بهوجود آمده و هدفى غیر از
ارضاى هوا و هوس افراد فرومایه نداشته براى شما ترسیم کنیم و براى اینکه توجیه
درستى از صفتى که به پادشاهان پیشین نسبت دادیم و آنان را دزدان پست فطرت
خواندیم، ارائه دهیم، این داستان وحشتناک را براى شما نقل مى کنیم; داستانى
که آن را یک پادشاه عرب بهوجود آورده و تاریخ نویسان یونان و رم قدیم و عرب
همه آن را نقل کرده اند، تا شاهد گویایى براى یکى از حقایق تاریخى باشد.

                در پایان قرن پنجم میلادى (480 م) در «نجد
»، خاندان کنده حکومت مى کردند و امیر دولت، حارث بن عمرو ــ جد
امرءالقیس شاعر معروف عرب ــ بود. قبایل عرب، از طایفه مضر و ربیعه براى ابلاغ
پیامى پیش حارث آمدند و از وى درخواست کردند که فرزندان خود را به ریاست آنان
بگمارد تا اختلافاتى که بین آنان وجود دارد برطرف شود. حارث چهار پسر داشت. او
حکومت قبایل را در میان پسران خود تقسیم کرد. قبیله اسد و غطفان، حُجربنحارث ــ
پدر امرءالقیس ــ را براى ریاست خود برگزیدند; و قبیله «بکر بن وائل» نیز به
برادرش «شرجیل» اظهار تمایل نمودند; «معدى کرب منیز» زمامدارى قبایل «قیس و عیلان»
را به عهده گرفت و برادر دیگر آنان «سلمه» به حکومت عشایر «تغلب» و «نمربن قاسط»
برگزیده شد. (بدین ترتیب تمام قبایل عرب نجد از جنوب تا شمال در زیر لواى کنده
متحد شده بودند و نفوذ این مملکت تا حدود حیره رسیده بود.)

                از این جریان اندکى نگذشت که حارث، پدر
آنان، درگذشت. از قضاى روزگار، حارث قبل از مرگش از «حیره» پایتخت سلسله «مناذره
لخمى» گریخت زیرا پایتخت او به تصرف منذر، معروف به «ابن ماءالسماء» درآمد.
منذر براى تفریح و افتخار و شرف بلند خویش! مى خواست حارث را به قتل
رساند!

                حارث به سرزمین قبیله «کلب» پناهنده شد و
نجات یافت و منذر، اموال و اسبان و شتران او را به یغما برد، و چهل و هشت تن از
بازماندگان پادشاه کنده را (که در میان آنان دو پسرش به نامهاى عمرو و مالک،
عموهاى امرءالقیس شاعر معروف بودند) به اسارت گرفت.

                منذر زمانى کوتاه، اسرا را نگاه داشت و
سپس آنان را به قتل رساند و پیکرهایشان را در بیابانهاى افکند، تا طعمه درندگان و
پرندگان شود. امرءالقیس قصیده غمناکى در مصیبت آنان سروده است.[1]

                آنگاه که حارث[2] درگذشت چهار فرزندش بر مسند خود استوار ماندند.

                منذر اندیشید تا توطئه اى براى کشتن
آنان فراهم سازد، تا هم قلبش را شاد کند و هم انتقامش را بگیرد و هم خودسرى
پادشاهان ستمگر را برملا سازد. وى بدین منظور، در میان برادران، فتنه انگیزى
کرد و براى اختلاف بین این چهار برادر از تمامى وسایل بهره جست، و آنقدر کوشید، تا
اینکه دو تن از آنان را فریفت و به جان یکدیگر افکند. تا آنجا که سلمه
حاکم تغلب و برادر او «شرجیل» فرمانرواى بکر، به نبرد با یکدیگر پرداختند... و به
شکست و قتل شرجیل انجامید.[3]

                هنگامى که سلمه آگاه شد که برادرش کشته
شده، بسیار بى تابى کرد و پشیمان گشت زیرا فهمید که «منذر» مى خواهد تا
برادران به دست یکدیگر کشته شوند; یک دم آرام نداشت و به همین جهت از طایفه
«تغلب» به «بکر» پناه برد. طایفه «بکر» به او گفتند: ما پس از برادرت جز تو حاکمى
نداریم.

                منذر هنگامى که این مسأله را دریافت، هوس
ننگین شاهانه، وى را خشمگین ساخت، و نماینده اى نزد طایفه بکر فرستاد و آنان
را به فرمانبرى از خود خواند و به آنان هشدار داد که باید کلیّه امور خود را
به دست وى بسپارند.

                بدیهى است که طایفه بکر از انجام چنین
کارى سرباز زند. غرور، جهالت و نادانى منذر و خودسرى شاهانه در مغز منذر به غلیان
آمد و به «شرف پدرش» سوگند خورد، که به سوى طایفه بکر لشکرکشى کند و اگر بر
آنان چیره گردد در قله کوه «اواره» سرهاى همه آنان را از تن جدا سازد تا آنجا که
جویى از خون از قله کوه سرازیر گردد!!

                منذر همراه گروه نادانى چون خود،
به سوى طایفه بکر که به شدّت در فقر، بیچارگى و فشار زندگى مى کردند، به
راه افتاده، با توطئه کوچکى که پى ریزى شده بود در کوه «اواره» دو گروه
رویاروى هم قرار گرفتند، و جنگ میان آنان به سختى درگرفت. هرچند در این نبرد سخت،
طایفه بکر دلیرى و شهامت بسیارى از خود نشان داد، اما سرانجام نبرد با شکست این
طایفه پایان پذیرفت; یزید شرجیل (فرماندار طایفه بکر) اسیر شد و منذر به قتل او
فرمان داد در نتیجه یزید با عده اى از قبیله بکر به قتل رسیدند.

                منذر مردانى را که از این قبیله زنده
مانده بودند، و شمارشان به هزاران تن مى رسید، و همه از طایفه بکر بودند، به
قتل رسانید و سرهاى همه آنان را بر فراز کوه «اوراه» از پیکرهایشان جدا کرد. اما
خونها بالاى کوه مى خشکید و تا دره سرازیر نمى شد ــ آن گونه که
پادشاه قسم خورده بود و آرزوى او بود! سگ صفتان پست منافق که گویا قصد تحریک او را
داشتند به او گفتند: شاها! سپاس و تبریک! اینک اگر تمامى طائفه بکر را که در روى
زمین هستند، بر روى کوه «اواره» بکشى هرگز خونشان به دره جارى و سرازیر
نمى گردد، سزاوار است که روى آن خونها آب بریزند تا خونها به ته دره برسد.!

                منذر به گفته درباریان خویش عمل نمود، و
خون از کوه به دره جارى گردید. آنگاه نگاهى به زنان طایفه کرد که شمارشان زیاد بود
و از شدّت ناراحتى بى تابى مى کردند و فریاد و ناله شان بلند بود.
منذر فرمان داد، زنان را زنده زنده و به تدریج به آتش بسوزانند و بدین گونه
طومار زندگى گروه فراوانى از قبیله بدبخت بکر بسته شد!!

                در اینجا باید پرسید که کار این پادشاهان
بالاخره در تاریخ به کجا مى انجامد؟ و چنین توطئه هاى زشت و
نقشه هاى خائنانه اى که به خاطر حفظ سلطنت و یا براى به دست آوردن
آن چیده مى شود، به چه پایه از زشتى و پستى خواهد رسید؟ بى شک به انگیزه
خودخواهى و هوسرانى است که چنین توطئه هایى رخ مى دهد و چنین پایان
ننگین و دردناکى دارد.

                آرى این نوع توطئه ها در تاریخ عرب
پیش از اسلام، بسیار رخ داده است، تا آنجا که مى توان گفت تمامى تاریخ
پادشاهان سلسله هاى سبا، حمیر، غسان و منذر را در بر مى گیرد.

                در آغاز دعوت اسلام هم در میان جامعه عرب
آن روز توطئه هاى جاهلیّت وجود داشت و تا جامعه عرب از روح اسلام و هدفهاى
ادبى و اجتماعى اسلام به دور بود، ادامه یافت. در آن روز قریش براى دفاع از
قدرت و نفوذ و منافع خود بر ضدّ محمد (ص) و یاران او اجتماعى تشکیل دادند. هدفشان
از این اجتماع این بود که سازمانهاى اجتماعى، منافع مادى، آداب و رسوم محلى و
عقاید دینى خود را که در خدمت زورمندان و متنفذین بود و بر مستضعفین ستم
مى نمود، و زیردستان را برده مى نامید، حفظ نمایند.

                توطئه هاى قریش برضد محمدبن عبدالله
(ص)، براى عوام فریبى و گمراه ساختن مردم، رنگ دینى به خود گرفت و چنین
وانمود کردند که مى خواهند براى دفاع از دین خود و پدرانشان خود را از صاحب
دعوت تازه رهایى بخشند! اما در واقع آنها هدف سیاسى معینى داشتند که در پس آن
منافع طبقاتى ویژه اى نهفته بود. قریش بدین جهت قصد نابودى دعوت محمد (ص) را
داشت که بناى رهبرى دینى آنها را واژگون مى ساخت و قدرت و منافعشان را به خطر
مى انداخت، و از ویژگیهاى حکومت هاى آن عصر این بود که به مذهب تکیه
مى کردند، و قدرت سیاسى و دینى در رهبرى واحد در آمیخته بود.